برایت من خدا را آرزو دارم
دلم گرم خدایی است
که با دستان من گندم را برای یاکریم خانه می ریزد
چه بخشنده خدایی دارم
که می خواند مرا باآنکه گنهکارم
دلم گرم است می دانم بدون لطف او تنهای تنهایم
برایت من خدا را آرزو دارم
دلم گرم خدایی است
که با دستان من گندم را برای یاکریم خانه می ریزد
چه بخشنده خدایی دارم
که می خواند مرا باآنکه گنهکارم
دلم گرم است می دانم بدون لطف او تنهای تنهایم
برایت من خدا را آرزو دارم
عیشم مدام است از لعل دلخواه ای کارم به کام است الحمدلله گه جام
بخت سرکش تنگش به بر کش ما را زر کش گه لعل دلخواه پیران جاهل
کردیم توبه جانا چه گویم شرح استغفرالله چشمی و صد نم جانی
مسئولین یک مؤسسه خیریه متوجه شدند که وکیل پولداری در شهرشان زندگی میکند و تا کنون حتی یک ریال هم به خیریه کمک نکرده است. پس یکی از افرادشان را نزد او فرستادند..
مسئول خیریه: آقای وکیل ما در مورد شما تحقیق کردیم و متوجه شدیم که الحمدالله از درآمد بسیار خوبی برخوردارید ولی تا کنون هیچ کمکی به خیریه نکردهاید.
نمیخواهید در این امر خیر شرکت کنید؟
وکیل: آیا شما در تحقیقاتی که در مورد من کردید متوجه شدید که مادرم بعد از یک بیماری طولانی سه ساله، هفته پیش درگذشت و در طول آن سه سال، حقوق بازنشستگیاش کفاف مخارج سنگین درمانش را نمیکرد؟ زود قضاوت کردید؟
مسئول خیریه: (با کمی شرمندگی) نه، نمیدانستم. خیلی تسلیت میگویم.
وکیل: آیا در تحقیقاتی که در مورد من کردید فهمیدید که برادرم در جنگ هر دو پایش را از دست داده و دیگر نمیتواند کار کند و زن و 5 بچه دارد و سالهاست که خانه نشین است و نمیتواند از پس مخارج زندگیش برآید؟ زود قضاوت کردید؟
مسئول خیریه: (با شرمندگی بیشتر) نه . نمیدانستم. چه گرفتاری بزرگی ...
وکیل: آیا در تحقیقاتتان متوجه شدید که خواهرم سالهاست که در یک بیمارستان روانی است و چون بیمه نیست در تنگنای شدیدی برای تأمین هزینههای درمانش قرار دارد؟ زود قضاوت کردید؟
مسئول خیریه که کاملاً شرمنده شده بود گفت: ببخشید. نمیدانستم اینهمه گرفتاری دارید ...
وکیل: خوب حالا وقتی من به اینها یک ریال کمک نکردهام شما چطور انتظار دارید به خیریه شما کمک کنم؟
باز هم زود قضاوت کردید؟؟؟؟